“خب بله پدرم گاهی مرا کتک می زد ولی این فقط به خاطر تربیت خودم بود. چون دلش نمی خواست من هیچ وقت از مسیر درست خارج شوم. درسته که در حالحاظر من در ازدواجم و رابطه ی با همسرم دچار مشکل شده ام ولی فکر نمی کنم ارتباطیبین رفتار های پدرم و مشکلات خانوادگی امروز من وجود داشته باشد.”
این ها صحبت های محمد در نخستین جلسه درمان بود . او ۳۵ ساله مهندس عمران و بسیار موفق بود و دلیل مراجعه اش این بود که همسرش بعد از ۶ سال زندگی مشترک او را ترک کرده بود و تمام تلاش های محمد برای برگرداندن همسرش بی نتیجه بود و همسرش گفته تنها در صورتی که محمد برای درمان روانی عصبانیت ها و رفتارهای پرخاشگرانه اش اقدام کند قادر به ادامه زندگی مشترک با او خواهد بود .
همسر محمد از رفتار های خشونت آمیز و عیب جویی های بیش از حد او که روز به روز بیشتر می شدند خسته شده بود. محمد می دانست که بد اخلاق و عصبانی است ولی فکر نمی کرد همسرش به دلیل این رفتارهای او، بخواهد برای همیشه برود.
زمانی که محمد درباره ی رابطه با پدرش بیشتر برایم صحبت کرد متوجه تغییر لحن صدا شدم و حالت انگشتان گره کرده اش توجهم را جلب کرد که همگی ناشی از اضطراب در رابطه با پدر بود . وقتی بیشتر درباره تنبیه بدنی او در کودکی پرس و جو کردم متوجه شدم پدرش به کرات اورا با کمربند می زد و گاهی فاصله این تنبیه ها به قدری نزدیک بود که جراحت حاصل از تنبیه قبلی هنوز خوب نشده بود . و وقتی از او سوال کردم که ایا از پدرش می ترسد یا نه ؟ او گفت بله در کودکی به شدت از پدرش وحشت داشته و اصلا درست است که کودکان از پدر و مادرشان حساب ببرند زیرا اگر اینگونه نباشند ممکن است از مسیر درست خارج شوند . کمی صندلی خودم را به او نزدیک کردم و گفتم آیا دوست داری که فرزندان تو هم به همین میزان از تو وحشت داشته باشند ؟ به او گفتم همسر تو پزشک کودکان است اگر کودکی را پیش او بیاورند و بدن او پر از جراحت از تنبیه باشد آیا وظیفه همسرت گزارش این مورد نیست ؟ او نگاهش را دزدید . مجبور نبود پاسخی بدهد ما هر دو پاسخ این سوال را می دانستیم . چشمان محمد پر از اشک شد و دست از دفاع از پدرش کشید.
واقعیت زندگی محمد اگرچه تلخ و گزنده است ، اما متاسفانه در جوامع گوناگون با نمونه های بسیاری از این قبیل برخورد می کنیم. اینگونه افراد اغلب از احساس بی لیاقتی رنج می برند زیرا در طول رشد خود از والد یا والدینشان کتک خوذده اند یا مورد آزار و تحقیر قرار گرفته اند و به آنها گفته شده که چقدر ناتوان، احمق و یا زشت هستند، یا آنقدر بد هستند که باید کتک بخورند.
همیشه به آنها احساس گناه القا شده است و به دلیل بار مسئولیت یا فشاری که از سوی والدین بر عهدا آنها گذاشته شده بود، کودکی را تجربه نکرده و در دوران بزرگسالی دچار بحران های روحی شده اند .
بسیاری از بزرگسالان مانند محمد از ارتباط بین رفتار والیدنشان با انها در دوران کودکی و مشکلات شخصیتی کنونی شان آگاه نیستند و این نقطه به اصطلاح کور ، ویژگی مشترک بیشتر این افراد است.
والدین از بدو تولد بذر های عواطف و احساسات را در درون ما می کارند که حاصلش در بزرگسالی رفتارهای مارا تشکیل می دهد. در بعضی خانواده ها این بذر ها دانه های عشق و احترام و استقلال هستند اما در برخی دیگر بذر ترس، نفرت یا احساس گناه است.
به چه کسانی می گوییم والدین سمی :
به طور طبیعی همه ی پدر مادرها کامل و بی نقص نیستند و ناکارامدی هایی را تجربه می کنند. واقعیت این است که برای والدین ممکن نیست که همیشه و در همه ی لحظات از هر لحاظ برای فرزندانشان کامل و بی نقص باشند. به طور طبیعی هر پدر و مادری گاهی سر فرزندانشان فریاد می کشند و با آنها تند برخورد می کنند یا می خواهند رفتارها و تصمیمات فرزندشان را کنترل کنند. اما آیا می توانیم این پدر مادرها را سمی بنامیم؟ البته که نه !
پدرها و مادرها خودانسانند و مانند اغلب انسان های دیگر دارای محرومیت ها، کمبودها، شکست ها و ناکامی های خود بوده اند و اگر عشق و توجه و اعتماد بین والد و فرزند وجود داشته باشد، فرزندان می توانند بدون اینکه اسیب جدی ببینند، با رفتارهای ناخوشایند و گاه به گاه والدین خود کنار بیایند.
اما والدین زیادی هستند که رفتارهای غلط و خشونت آمیز آنها با فرزندانشان دائمی و پیوسته است، به طوریکه روح و روان کودک را به شکل جدی دچار آسیب های ماندگار می کنند.ما این دسته از پدر مادرها را والدین سمی یا بدرفتار می نامیم. اینها مانند ماده ایی شیمیایی وجود کودک را مسموم می کنند و همچنان که کودک رو به بزرگسالی می رود، این آسیب را با خود حمل می کند.
خود را از میراث نفرین شده ی آسیب های گذشته ازاد کنید!!!
اگر شما در کودکی تحت فشارهای روانی و ازار ناشی از بدرفتاری های والدین بوده اید، باید بدانید که مجبور نیستید این کاسه ی زهر به ارث رسیده از والدینتان را همواره در درونتان نگه دارید و آن را با خود حمل کنید، بلکه راهبردهای متعددی برای رهایی از این میراث شوم وجود دارد که شما به مراجعه به یک درمانگر می توانید با آنها آشنا شوید.
احتمالا در بسیاری از کتاب ها خوانده اید که ” ما نمی توانیم دیگران را بابت مشکلاتمان سرزنش کنیم.” باید بگویم که من این حرف را در زمینه تعلیمم و تربیت بی اساس و پایه می دانم . والدین مسئول مستقیم پرورش کودک هستند. آنها هستند که در نحوه شکل گیری سلامت روانی و رفتارهای آینده او مهم ترین نقش را ایفا می کنند. مسلما آدم های بزرگسال مسئول رفتار خود هستند اما این رفتار ها در زمانی شکل گرفته است که که فرد به عنوان کودک بدون داشتن اختیار و تحت کنترل والدین بوده است. پس می گوییم:
- شما مقصر بدرفتاری های والدین خود نیستید.
- اما اکنون مسئول هستید اقداماتی موثر و مثبت در جهت اصلاح نقایص تربیتی و در نتیجه اصلاح رفتارهای خود و بازسازی سلامت روانی تان صورت دهید. مسئولیت شما شناخت و درمان خودتان است.
فرایند کاهش دادن یا خنثی سازی تاثیرات منفی رفتار والدین، فرآیندی تدریجی و مستلزم اراده و پایداری است. اما تلاش و اراده ی شما به مرور نیروهای درونی تان را از بند آزاد می کند و خود اصیل شما و واقعیت وجودتان که در طول تمام این سال ها همواره در سایه ی اسیب های ناشی از رفتار های والدینتان از شما پنهان مانده بود، کم کم اشکار می شود.